عالم و آدم

گویی من ایستاده ام و زندگی از کنار من می گذرد روزشمار نیز ، همین جفتک پراکنی های روزگار...

عالم و آدم

گویی من ایستاده ام و زندگی از کنار من می گذرد روزشمار نیز ، همین جفتک پراکنی های روزگار...

غذای روح

ننه کاسه ی دان مرغ ها را زمین گذاشت و چانه ی مریم را با انگشتی بلند کرد.

"به چشم هایم نگاه کن مریم."

مریم با اکراه همین کار را کرد.

ننه گفت: "این حرف آویزه گوشت باشد، دخترم: مثل عقربه ی قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا میکند. همیشه یادت باشد، مریم."


"چه دختر احمقی هستی! به خیالت برایش اهمیت داری که تو را در خانه اش بخواهد؟ بگذار چیزی بهت بگویم. دل مردها نانجیب است، نانجیب، مریم. مثل رَحِم مادر نیست. ازش خون نمیریزد، بزرگ نمیشود که برایت جا باز کند. تنها من دوستت دارم. توی این دنیا تنها مرا داری، مریم. من که بروم، دیگر هیچی نداری، هیچی نیستی!"

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

+قسمت هایی از کتاب هزار خورشید تابان نوشته خالد حسینی

++اگر قصد خریدش را داشتید حتما ترجمه مهدی غبرائی را تهیه کنید

+++8500 تومان،  نشر ثالث